دربارهء احسان به والدین

دراینباره باید این گفتهء شوپنهاور را مد نظر داشت که ما نادانهایی هستیم که فرزندان پدر ومادر نادانی مثل خود هستیم واین به این معناست که اولا پدر  ومادر ما حتمی الخطا هستند ودیگر اینکه چون معصوم ومصون از خطا نیستند نباید آنها را با دیدمان قدسی دید،منظور اینست که نباید به بی راه افتاد که مثلا مادر من همان  حضرت زهراست که دررسانه های عمومی شاید در ظاهر اینطور تلقین شود ونه پدر ما  ،مانند پیامبر ویا ائمهء معصومین هستند ،این گفتار برای این نوشته شده که در آیه ای از قرآن آمده ؛با آیات این قرآن عده ای هدایت وعده ای به گمراهی می افتند .

سخنی از علی علیه السلام دربارهء مالک اشتر

 از پیش می دانیم که بنابر روایتی پروردگار فرمود ؛ اگر خودم را به زمین وآسمانها عرضه می کردم توان تحمل این امر را نداشتند ولی جایگاه من قلب موءمن است(کتاب معراج السعاده) ودر نهج البلاغه  آمده از علی علیه السلام که مانند مالک اشتر به من همانند من است با پیامبر اسلام (ص)(منظور ازبیان این دو روایت نشان دادن موءمن بودن مالک اشتر است) ودر نهایت  پس از به شهادت رسیدن مالک اشتر امام فرمود که بود مالک اگر کوهی بود همان کوهی بود که هیچ پرنده ای(منظور عقاب و پرندگانی است که در ارتفاع بالا آشیانه درست می کنند) قدرت آن را نداشت که بر بالای آن آشیانه ای بسازد،ومنظور از بیان این موضوع  نشاندادن اهمیت این بزرگوار در دین وپیشرفت واعتلای آن بوده است  در حالی که به دو روایت اول توجه کنیم و سپس به آخری رجوع کنیم میفهمیم امام اورا اینگونه وصف  می کند تا قابل فهم برای عموم مسلمانان باشد واین در حالی است که قدر وشاءن آن بزرگوار بیش از اینها بوده است.

توضیحی بر یک عقیده

قابل توضیح است که هر خدایی ولو بامعرفت حاصل گردد،موضوع دین اسلام نیست،چرا که اسلام واعتقاد به  آن بر سه اصل استوار است ایمان به وحدانیت ویگانگی پروردگار وپیامبری حضرت محمد (ص) واعتقاد به معاد ،خدایی جز این اگر هم اعتقادی باشد بر باطل استوار شده،چنانکه در نهج البلاغه اینطور آمده؛در اواخر عمر ابوسفیان  هنگام اذان به اشهد ان محمد رسول الله که رسید ،ابوسفیان که کور شده بود از افرادی که با او بودند پرسید غریبه ای بین ما نیست آن جمع به دروغ گفتند نه ،ابوسفیان گفت ببینید این مرد کار را به کجا رسانده نام خودش را بعد از  باریتعالی آورده ودر اینجا بود که علی علیه السلام فرمود؛اواینکار را نکرده بلکه خداوند کرده که ابوسفیان ناراحت شد با تغیر رو به جمعیت گفت ؛شما مگه نگفتید غریبه ای در بین ما نیست . وآنچه که  به نظرخوانندگان می رسد که قابل ملاحظه است،همین اسم خدا می باشد که در هند بیش از چند صد دین وجود دارد وبا بیش از چند صد زبان ولهجه ود ر حالی است که دارای خدایان فراوانی می باشند.به امید  آنروزی که حتی دینداری وایمان به  پروردگار را از خود ندانسته وبگوییم هذه من فضل ربی(یعنی این از فضل پروردگار من برمن است) .

نقدی بر کتاب روز هشتم هفته

در  آخر قسمت ششم  کتاب مزبور آمده  که انسان تنها میزان انسان است ونیازی به روشنفکر دینی یا نو اندیش دینی ومذهبی نیست،در دین مبین اسلام هدایتگر را در دو مورد دانسته اند اول درونی که خردوعقل آدمی است ودوم امام راهبر است که انسان با عقل وخرد خود اورا شناخته و از او پیروی می کند ،بنابر این نه جبری بر خرد آدمی است ونه بر انتخاب راهبر ،حال ایشون مدعی العموم شده که نه به چنین کسی که هر کسی بنا برشناخت خود وبنا به مصالح خویش ومنافعی که قطعا با پیروی ازواقعیت وحقانیت همراه است ،لازم نیست.واسم آنرا گذاشته امانیسم یا انسان گرایی .

عنوان ویروس کرونا در نوشتهء میترا معتمدی

ایشون در قسمت سوم کتاب گویای روز هشتم هفته به تفصیل  به این موضوع پرداخته اند که ویروس کرونا هیچ آبرویی برای دین ودین داران به خاطر اجزشان در برابر آن نگذاشته است این درحالی است که گروههای  دکتری وپرستاری و کلا  پرسنل بهداشت ودرمان جهانی را مدح وثنا کرده اند ولی تا آنجا که حافظهء من یاری می کند و از خاطر خوانندگان نرفته این ویروس از یک آزما یشگاه در یکی از شهرهای چین که تحقیقات علمی می کرده اند نشت ویا گسترش پیدا کرده است واین ثمرهء بدکرداری خود این به اصطلاح دانشمندان می باشد که دامن بشر کنونی را گرفته  نه دینداری دین ورزان.