بررسی کتاب مجمع الجزایر گولاگ یا the gulag archipelago

 کتاب در مورد فرستادن محکومین با پروندهای جعلی وبدون هرگونه تقصیری وتنها تحت فرمانی که از زمان لنین صادر شده بود ودر زمان استالین صورت گرفت  به اردوگاه کار اجباری می باشد.نویسنده میگوید حدود 18 میلیون نفر به این اردوگاهها فرستاده شدند که کمترین آمار کشتگان آن1600000  نفر میباشد ،البته از سال 1925 میلادی تا سال1953 میلادی. واین فرمان در سپتامبر 1918 میلادی صادر گردید.ماءمورین اجرای فرمان صادر شده را کلاه آبی ها مینامیدند.طبق بند 10 مادهء58 کیفری،آموزش مذهبی حتی به فرزند خود فرد درددههء1920 میلادی 10 سال  کار اجباری در همین اردوگاه را به دنبال داشت.

دراین اردوگاه کارگران حق بهره بردن از ثمرهء کار خود را نداشتند وهمه استفاده نسیب دولت می گردید.

در سال1947 میلادی 48 درصد زندانیان اردوگاه را جوانان بین16 سال تا24 سال سن تشکیل می داده اند.

کاری که با این ذلت انجام می داده اند هیچ ارزشی نداشته از لحاظ اقتصادی اگر چه از لحاظ سیاسی وبرای ارعاب مردم و تولید نظم طبقاتی شاید به سیاستمداران آن کشور کمک کرد ه باشد.

بررسی کتاب میرایی یاbeing mortal نوشتهءatul gawande

 نویسندهء کتاب می گوید؛برای سالمندان که آخرین مراحل  زندگی را طی میکنند،اولویت ها فرق میکند.اگر اولویت آنها سلامت باشد که باید به درمان های پزشکی خود ادامه دهد.ولی اکثر آنها در این مرحله امور دیگری را در اولویت خود دارند،که باید به آنها توجه کرد.مثلا حفظ حریم شخصی ویا بی توجهی به بیماری وهمراهی با خانواده.

او چگونگی پدید آمدن  آسایشگاها را از خانهء سالمندان یا فقرا با وجود پدید آمدن  صنعت بیمه و درمان به دلیل آن میداند که کهنسالان نمی توانند امور مربوط به خود را انجام دهند،ولی در تحقیق میدانی معلوم شد که آنها در این آسایشگاهها از نبود حریم خصوصی رنج می برند،این امر باعث شد تا خانه هایی پی ریزی شود که در آنها تا حدودی حریم شخصی سالمندان حفظ شود،به عنوان مثال آنها می توانستند دراین خانه ها درب اطاقشان را قفل کنند،دمای اطاقشان را خود تنظیم کنند با این حال هنوز احساس تنهایی وافسردگی می کردند که با تلاش یک پزشک با آوردن حیوانات خانگی و گل وگیاه آن نیز برطرف شد.اما سوال مهمی که در برخورد با سالمندان از آنها باید پرسید این نیست که آنها چگونه می خواهند بمیرند،بلکه اینست که از آنها باید پرسید که بواسطهء چه چیزی میخواهند زندگی کنند و برای چه میخواهند زنده بمانند ودردرا تحمل کنند،در مورد این موارد باید با آنها صحبت شود ودر صورت امکان  برایشان فراهم کنیم.

بررسی کتاب مهرهء حیاتی یاlinchpin نوشتهء ست گودین

به نظر نویسندهء این کتاب دورهء صنعتی بودن گذشته،اگر فورد سیستم های پیشرفته را با مونتاژ کردن درسطح زیادی تکثیر کرد وبدین وسیله بابالا بردن سطح دستمزد سود فراوانی را به جیب کارخانه داران ریخت وسیستم سرمایه داری آن روزگار سیستم آموزشی ای تاءسیس کرد که کالاهای مازاد تولید را بخرند ومطیع وسربراه یا کارمند محور باشند در حال حاضرمعمولی بودن دیگر جواب نمی دهد بلکه باید شاخص بود،ذهنیت بی نقص وعالی بودن را کنار بگذارید ونیز روحیهء فرمانبردار بودن را،چرا که شما اگر می خواهید دیگری بگوید ،چیکار بکن وچیکار نکن یک کارمند خواهی بود وکارمند می تواند تعویض شود.

فرق مهرهء حیاتی بودن بیشتر از اینکه توی مهارت ها باشد توی رفتارهای بین فرد بادیگران است.

به نظر نویسنده اگر مهرهء حیاتی هم باشی به کار با مهره های حیاتی دیگر نیاز داری چرا که در ابتدا با ترک کار آنها ممکن است متضرر شوید ولی در نهایت این آنها هستند که ارزش سازند،نویسنده در این کتاب میگوید بیش از آنچه که میگیرید بدهید،هنر اصلا ذاتش توی هدیه دادن بدون درخواست استفاده ای از آنست بعدها نتیجهء کار شما به شما برمیگردد.به نظر نویسنده آنقدر باید خراب بکنیدتا ساختن را یاد بگیرید وآنچه که از این مهم جلوگیری میکند ترس از شکست است.آنقدر سریع باید کار کنید که فرصت روضه خوانی برای خود نداشته باشید.وبرای مشتری ای خدمت کنید که دیگران به آنها خدمت ارائه نمی دهند.به نظر او دوران دو قطبی کارگر و کارخانه دار گذشته حالا با اینترنت افراد هم کارگر خودند وهم کارفرمای خود.البته اینترنت داره خطرناک میشود چرا که معنا دارد در آن ازبین میرود.

بررسی کتابی با نام قوانین جهانی موفقیت یاthe formula نوشتهء آلبرت لزلو بارابشی

او موفقیت را از دیدگاه گروهی توصیف میکند ومیگوید؛موفقیت قدر دیدن و پاداش گرفتن از دیگرانه و موفقیت بیش از آنکه به عملکرد شما بستگی داشته باشد به درک دیگران از عملکردشما بستگی دارد و5 قانون را برای سنجیدن موفقیت پی ریزی میکند که در ذیل به انها  می پردازیم:

1.قانون اول؛عملکرد محرک موفقیت است ولی در جایی که عملکرد قابل اندازه گیری نباشد(مثلا در وادی هنر)آن چیزی که موجب موفقیت می شود شبکه است.

2.قانون دوم ؛عملکرد سقف دارد ولی موفقیت نا محدوداست.

3.قانون سوم؛موفقیت قبلی×تناسب در شرایط فعلی=موفقیت در آینده

4.اعتبار یک موفقیت به کسی تعلق می گیرد که موضوع آن موفقیت مناسب با کارهای قبلی او باشد

5.اگر پافشاری کنید هر لحظه ممکن است موفقیت از راه برسد

بررسی کتاب predictably irrational نوشتهء dan ariely

موضوع این کتاب از جواب دادن به یک سوءال شروع می شود که بنا به عقیدهء نویسندهء آن در حوزهءعلم اقتصاد رفتاری است وآن اینست؛چقدر تصمیم های اقتصادی که توسط افراد گرفته می شود منطقی هستند؟واو بابیان تجارب مختلفی نشان می دهد که بر خلاف تصور عمومی که گمان می رود افراد کاملا منطقی تصمیم می گیرند اکثر تصمیمهای گرفته شده غیر منطقی اند.وبه نظر او ما همه چیز را نسبی میسنجیم واو عقیده دارد که درفرمول اقتصادی عرضه کالا برابر باتقاضای کالا است ،آیتم مهمی همچون تبلیغات در نظر گرفته نشده است بنابراین او آنرا مغالطه میداند.او  جنس مجانی ای که در برخی مراکز فروش در کنار اجناس کم اهمیت تر عرضه می شود را دلیلی برانصراف مشتری از خرید جنس با کیفیت وگرانتر می داند وآنرا ترفندی بیش نمی داند،او عقیده دارد که مالکیت کالا ویا ملک وغیره ارزش آنرا در نزد فروشنده بیشتر از آنچه که واقعا هست بالا میبرد.او عقیده دارد ما بیشتر از اینکه به  فکر تهیه کالا واجناس جدید باشیم به این فکر می کنیم که آنچه داریم از دست ندهیم واوبراین نظر است که حس مالکیت  کالای خود رابه مشتری بدهید او حتما آنرا خواهد خرید،به عنوان مثال  مراکز فروشی که بازگشت کالای خود را در صورت عدم رضایت در یک مدت تقریبا مناسب تضمینی قبول می کنند شانس موفقیت بیشتری دارند ونویسنده بیش از این میگوید که ما شاید به دلیل همین حس مالکیت به ایده هاونظرهاوبه سیاسیون خاصی ویا باشگاه ورزشی مناسب از دیدگاهمان بیش از آنچه در واقعیت هست بهاء می دهیم وبه نظراو استراتژی ای که درها را بر روی همه باز نگه می دارد،موجب کاهش زیاد درآمد می شود.