یکی از دلایل قرآن ناطق بودن علی علیه السلام ووارثینش

در روایتی از سیرهء امام پنجم یا ششم شیعهء اثنی عشری است که آن بزرگوار هرسخنی که گفته ومطرح می گردیده بر میگردانده به سخن وحی و قرآن کریم و چرا در تیتر آمده علی علیه السلام قرآن ناطق بوده برای اینکه خودش چنین ادعایی کرده  که چون صدیق بوده حق هم هست(درجنگ صفین هنگامی که لشگر معاویه قرآنها را بر سر نیزه کرده وحکمیت را از آن خواستند چنانچه در نهج البلاغه آمده است وشرح داده شده) در زیر یک روایت از امام محمد باقر ویا امام جعفر صادق نقل می شود وبعد از آن دلیل قرآنی اش مطرح می گردد تا سیرهء این بزرگواران مشخص گردد. شخصی نزد آن بزرگوار آمد وگفت از کجا به وجود پروردگار پی ببرم آن حضرت فرمود تا حال شده سوار کشتی بشوی او گفت آری دوباره سوال شد تا حال شده آن کشتی غرق شود وتو به حال غرق شدن بیا فتی گفت آری گفت در آن لحظهء آخر شده که از ملجئی(منبعی)طلب نجات کرده باشی گفت آری ،آن حضرت فرمود آن منبع وملجئ که از او طلب نجات می کردی همان پروردگار توست این محاوره بین امام وسائل مستند قرآنی دارد وآن آیهء 43 و44 سورهءیاسین است که می فرماید:وان نشا نغرقهم فلا صریخ لهم ولا هم ینقذون43الا رحمه منا ومتاعا الی حین44 بدین معنی که؛و برهان دیگر آنکه ما نژاد بشر رادر کشتی پر بار سوار کردیم41 ونیزبرآنها به مانندکشتی چیزی که بر آنها سوار شوند خلق کردیم(قایق)42واگر بخواهیم همه را در دریا غرق سازیم که ابدا نه فریاد خواهی ونه راه نجاتی یابند43مگر باز رحمت ولطف ما آنها را نجات دهد تا وقت معین.44

علت قدردانی امام معصوم از پیروانش

یکی از ائمهء معصومین ضمن تشکر از پیروانش میگوید؛مابر چیزی که میدانیم صبر میکنیم وآنها بر چیزی که نمیدانند صبر میکنند(به واسطهء تبعیت وتقلید ازایشان)علت این موضوع اینست که مقام فضایل اخلاقی که از معنویات سر چشمه گرفته بر آن بزرگواران پوشیده نبوده در حالی که خود دارای آن وداعی به آن بوده اند اما اکثریت شیعیان وپیروان آن بزرگوار این امر بر آنها پوشیده بوده وصرفا به واسطهء تقلید و ایمان به عصمت  و مصونیتی که پروردگار به ایشان داده امری را واگذاشته یا انجام میدهند.دلیل قرآنی این موضوع همین قسمت آیه الکرسی که می گوید؛ولا یحیطون به شئ من علمه(وکسی را به علمی که پیش پروردگار است احاطه نیست).

شک و تردید دلیلی برای قطع و یقین علی علیه السلام

علی علیه السلام می فرماید: از تغییر در تصمیم ها پی به وجود پروردگار بردم، این به مانند گفتهءمسیح میماند که از او پرسیدند این اخلاق نیکو را چگونه بدست آوردی او گفت بدی بدکرداران را دیدم و آنرا انجام ندادم.چرا که تغییر در تصمیم از شک وتردید و در نهایت از جهل بر میخیزد و آن حضرت در مورد خودش می فرماید اگر پرده ها کنار برود ذره ای بر یقین پسر ابو طالب اضافه نمیشود.

حکمت تعدد نفوس در انسانهای معمولی و پیامبران

وقتی از نفس سخن به میان می آید ،ذهن ها متوشش شده که اصلا نفس چیست در وجود انسان،چرا که بدن آدمی دیده می شود ونفس او  نه،بگذریم از اینکه به اصطلاح علماء این حوضه بحث های کلامی متعددی به کار برده اند وهمگی از بیان واقعی آن عاجز ویا اصلا خود نفهمیده و نتوانسته اند بفهما نند وخوب دکتر علی شریعتی گفته که دلیل امی بودن پیامبر را این دانسته که مانند علماء ذهن ها را خسته نکند به هر حال وقتی در کتب حدیثی همچون اصول کافی  ویا خود الکافی نفوس انسانها را چهارگانه ومال پیامبران را پنج گانه عنوان میکند ،منظور سیر تکاملی جسمی ومعنوی انسانهاوپیامبران است،باین معنی در جاییکه از رشد نباتی سخن یه میان می آید منظور قبل از نطفه وحیات در نطفه منظور است و وقتی سخن از نفس غریزی به میان می آید ،هنگام بلوغ فرد انسانی متصور میباشد ووقتی از نفس عقلانی انسانی سخن به میان می آید منظور دوره ءکمال عقلانی انسانهاست که از چهل سالگی به بعد است وازاین دوره برای پیامبران دورهءرسالت شروع شده که برای آنان نفس چهارم میباشد ومرگ و دوباره زنده شدن پس از مرگ که برای پیامبران نفس پنجم وبرای انسانهای دیگر نفس چهارم به حساب می آید.