یک پند اقتصادی

یک بزرگواری از پدرش نقل می کرد که به او گفته بوده که پول کارگر ها را تمام وکامل مثل سایر صاحبکارها نده بلکه بدین وسیله امتحانشان کن که اگر با تو ماندند و باز هم برای تو کار کردند اون کارگر شایستهء کار کردن برای توست ولا غیر.(اما این به معنی قبول کار با بهای اندک واز سر اجبار مثل دوران وعصر حاضر وبرای همیشه نیست) دلیل این سخن مدتها بود بر من پوشیده بود که خوب هر کسی با کارش سنجیده شده وآن هم بهائی دارد که باید تمام وکمال پرداخت گردد ودلیل این سخن چیست ،این همان قانون  موفقیت است که در یکی از خلاصه های کتبی که در قبل به آن اشاره شده بود آمده است؛افراد موفق فقط وفقط برای پول کار نمی کنند،بلکه از کسی که برای آنها زمینهء فعالیت را پدید آورده وکار آفرینی کرده  سپاسگزارند واین را با کار کردن خود برای اونشان می دهند(در هر شرایطی که باشد.)

در مورد رهایی از ترس یا ترسیدن

در نقل از یکی از کتبی که در این وبلاگ خلاصه شده ودر قبل آمده به قول نویسنده ء آن اینطور نقل شده که موضو عی که از آن می ترسید را روی میز تشریح گذاشته وآن را موشکافی کرده تا ترس شما از آن  بر طرف گردد.(این تکنیک را در مواردی من انجام دادم جواب گرفتم) واصلا مگر اصل برنامه داشتن در زندگی پیشرفت به سوی چیزهایی که خواهان آن هستیم نیست ودر امان ماندن از هراسها وموقعیت های بدی که فکر ما از آن مشوش می باشد ویا میگردد نمی باشد،پس بدین معنی  هر گاه به ترسی  مواجه شدید ابتدا با نوشتن آن را دربند بکشید(تا مفهوم پیدا کند که از چه چیزی می ترسید.)وسپس در مورد آن فکر کنید وراه حل را گمانه زنی کنید ودر نهایت با حل آن از ترس  خود رهایی یابید.به عنوان مثال از اپیکور فیلسوف یونانی ویا رومی اینطور آمده من از مرگ خودم نمی ترسم چرا که وقتی مرگم برسد من نیستم(چون می میرم ومرده دیگر من نیست) وقتی که زنده هستم نمرده ام ومرگ نیست.

دربارهء کبر

از امام رضا علیه السلام منقول است که ایشان فرمودند تنها اسمی از اسماء الهی که بلا منازع است وهیچکدام از مخلوقین او به آن متصوف نیست،اسم متکبر اوست.وقتی به گذشته ء خود می نگرم به خود می گویم نکنه تمام زمین خوردنهایم از تکبر ورزیدنم در اموری که بی دلیل موجب فخر ومباهاتم بوده نبوده باشد که احتمال غریب به اتفاق هم همین است ولی هنوز به موضوع اشراف کامل ندارم.

یک پند از زندگی

ما وشاید تنها من به عقاید دیگران بیش از حد در زندگی  بها داده  وهر بی ادبی از دیگران را که کم هم نبود دلیل ناتوانی ویا نقصی از خود م تلقی می کردم وپدرم بارها به من گفته ومی گفت که بی وعیب ونقص تنها خدا و14 معصوم هستند ولاغیر ،ولی متوجهء موضوع نبودم ومفهوم این گفته را نمی فهمیدم ،تا اینکه دیروز از طرف یک کارگر پدرم مورد اهانت قرار گرفتم ومضمون سخن او بالا بردن فرزندش وافتخار به او وکوچک کردن من بود،بعد از آن به قضیه ء پیش آمده خوب فکر کردم ومتوجهء این موضوع شدم که چرا باید به قول پدرم همه را کامل فرض کرده وسخنانشان به منزلهء وحی باشد،اون کارگر وخود من همه دارای نقایص وکمبودهایی هستیم واون هم مثل دیگران،وفراموش نکنیم دو فرزند محمد رضا شاه در جریانات بعد از انقلاب خود کشی کردند در حالی که در همان محیط فرح و چند فرزند دیگرش از جمله رضا پهلوی به حیاتشان ادامه دادند تا به امروز.

خلاصهء قرآن در روایت

در روایتی از  یکی از معصومین آمده که از ایشان سوءال شده که اگر قرآن را بخواهیم  به طور خلاصه ای که تمام مفاهیم آن در آن خلاصه موجود باشد  ذکر کنیم آن کلمات کدامند ،امام معصوم می فرمایند؛کلمهء استغفار وکلمهء الحمدالله.

این  حدیث بنا به روایتی که از معصومین روایت شده که می فرمایند ؛روایات ما را با قرآن مطابقت دهید اگر آن را تائید کرد از ماست ودر غیر اینصورت به دروغ به ما نسبت داده اند،درست به نظر می رسد ؛در جایی که از قرآن آمده بشیرا ونذیرا(به معنی تو برای بشارت دادن آمده ای پس بشارت بده وآنها را نهی کن وبترسان که بر تو بیش از این لازم نیست که خودت را به سختی بیاندازی).