در روایتی است که برکت در همنشینی با پیران است،در این مورد باید این موضوع را مد نظر داشت که نه هر پیری بلکه آنکس که عمر خود را در راه انجام وظایف دینی گذرانده باشد در غیر اینصورت ممکن است شخص با زیچهء پیری قرار بگیرد که تمام قوای خود را در بهره بردن از دنیا به مفهوم مذموم دینی اش گذرانده باشد .در زمانهء ما در کشورهای پیشرفته می بینیم افراد که پیر می شوند توسط مدد کاران اجتماعی رسیده گی می شوند ،آیا جای سوال نیست که در این صورت(بنا به این روایت)پس چه فرقی بین فردی که با اینگونه پیران همنشینی میکند با مددکاران اجتماعی.
درقرآن اشاره شده به اینکه با طول عمر ،انسان بادو امر آزمایش می شود اول کمی در مال و دوم کمی در سلامت جسم.دومی که ملموس بوده و دیده ایم پیران بسیاری که کلیهء اندام بدنشان فرتوت وپیر شده است،ولی شبه ای در اولین قسمت این آزمایش وجود دارد و آن اینست که نخیر ما پیران بسیاری را دیده ایم که جزو ثروتمندان به شمار میآیند واصلا اینکه در پایان عمر انسان به تمام آنچه تلاش کرده دست می یابد.این حرف خوبی است ولی کاملا اشتباه،چرا که با وجود پیری از توان فرد کاسته می شود و در چرخهء اقتصاد آزاد فرد ناچار به حفظ موقعیت گذشته می گردد و چون دنیا ی تکوینی بر اساس جنبش و حرکت استوار است همین حفظ موقعیت سبب در جا زدن اقتصادی و در نهایت عقب مانده گی اقتصادی گردیده که روی سخن قرآن نیز می باشد.
از آن حضرت نقل شده که به فردی برخوردند که مدام عبادت میکرد آن حضرت از اصحاب پرسیدند پس امورات مادی اش را چگونه تا مین میکند یکی از اصحاب اظهار کرد که من از راه اکرام او مایحتاج او از جمله غذایش را تامین میکنم ،پیامبر اکرم اورا از این کار باز داشت و فرمود کسی که این را تامین میکند از او بهتر است بگذارید برود کار کند و وضع معا شش را خود فراهم اورد. آنچه که در مورد این روایت می توان عنوان کرد دو مورداست اول اینکه با وجود پیامبر اکرم در جامعهء اسلامی آن دوران جامعه از نبود عدالت رنج نمیبرد بنا به تعریفی که علی علیه السلام از عدل در نهج البلاغه از او منقول است که می فرماید ؛عدل قرار دادن هر چیزی در جای خودش است و مورد دوم اینکه پیامبر اکرم که از وحی آگاهی داشته انسانی دانا وحکیم هم بوده بنا بر این ،آن مرد عابد می توانسته جایگاه کاری خودش را از آن حضرت سوال کند وعمل نماید چنانکه علی علیه السلام در مورد علم خود میگوید از من سوال کنید قبل از اینکه مرا در میان خود نیابید که من به راههای آسمان آگاه ترم تا راههای زمینی.
حکمت شهادت این بزرگواران را باید در حکمت رسا لتشان جستجو کرد،یعنی همان عاملی که برایش ماءمور بوده اند (دادن آگاهی وبرطرف کردن جهل انسانها) سبب به شهادت رسیدن ایشان شده است.گو اینکه این بزرگواران در حین ارشاد خلق خود قبل از مردم به اموری که می گفته اند عمل کرده واز این طریق به با لنده گی رسیده اند که باید آخرین مرحلهء انسان متعالی را طی کرده و با نصار جا نشان در راه پروردگار و برای امر به معروف و نهی از منکر امتشان این مرحله را میگذراندن اما جبری در کار نبوده که حتما این عمل صورت پذیرد ودلیل این موضوع این است که اگر مردم زمانشان آنها را پیروی میکردند می توانستند جلوی این ستم را بگیرند.
اینکه گفته شده در هنگام نماز خواندن به قبول شدن یا نشدن آن کاری نداشته باش و به آن فکر نکن ، سخن درستی است . خلاف این سخن برای آدمی به منزلهء کوفتن خود به دیواری است که پشت آن بر شخص رهرو پوشیده است چرا که ما از رای پروردگار برای نماز خواندن و وجوب آن بر هر مسلمان آگاهیم ولی از نحوه ومیزان پذیرفته شدن آن بی اطلاعیم.گو اینکه قرآن میزان پذیرفته شدن نماز را خودداری از فحشا و منکر در ساعات غیر از اوقات نماز میداند.