فضیلت های رواقیون عبارتنداز؛خرد ورزی،شجاعت،عدالت(دراینجا به معنی دوری از بدخواهی برای خویشتن خود فرد است)،میانه روی در تصمیم گیری.
رواقی گری یادت می دهد از چیزهایی که نمی توانی تغییر بدهی دست از جنگیدن با آن برداری وتوجه ات را وتمرکزت را بر چیزهایی قراردهی که می توانی در موردش موثر باشی.
رهائی وقتی حاصل می شود که،چیزی که رشدت را مختل کرده دور بیندازی،مثل یک مار که پوست می اندازد تا بتواند بزرگتر شود.تغییر بخشی از زندگی است.
همیشه تصمیمات وعملی داشته باش که بعدهاازآن افتخار کنی(نه از روی عجله ونه از روی ترس ولجبازی بلکه از روی فضیلت).
آرامش واقعی از درونت می آید نه از بیرون.
درفرهنگ مذهبیون قدیمی وسنتی ما این رواج داشت وچون این تفکر عقبهء فرهنگی دارد به ذکر آن می پردازم وآن این روایت است که می گوید:هرکس رابطهء خودش را با خداوند اصلاح کند،خداوند هم رابطهء اورا با مردم اصلاح می کند.
ولی این موضوع نمی تواند درست باشد،چرا که معصومین ما که مصون از خطا نیز بوده اند توسط همین بدترین خلق به شهادت رسیده اند وتاریخ ناظر این موضوع بوده که ارتباط آنها کوچکترین خللی با پروردگارنداشته بلکه در عمل مورد ظلم وستم مردم زمان خودشان قرار گرفته اند،چنانکه علی علیه السلام در نهج البلاغه عنوان می کند که:اگر ذره ای از محبت من در دل کوهی باشد،از شدت بلا برآن به این همین دلیل از هم متلاشی می شود.
در نهج البلاغه اینطور از امام علی علیه السلام نقل شده؛که شیعهء علی کسی است که بگریدمانند او
ودر روایتی از امام موسی کاظم نقل شده؛موءمن به مانند مسیح شاد است
حال اگر اینقدر تفاوت کلام در برخوردبا خنده وگریه باشد،فرد موءمن به راستی می گرید ویا می خندد؟
قسمتی از سخن کنفسیوس اینست؛تجربه تلخ است
ازاین داده ها اینطور می توان نتیجه گیری کرد که امام علی که وصف موءمن را گریه کردن به مانند خودش می داند،شان نزولش می تواند این باشد؛مگر وضع اسفبار کنونی جامعه را نمی بینید وچرا برآن گریه نمی کنید به مانندعلی پس شیعه علی کسی است که این موضوع را درک کند وبرای این موضوع بگرید.
اما چرا امام موسی کاظم موءمن را به مانند مسیح شاد می داند؛برای اینکه قرآن فرموده؛ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون.(هیچ ترس واندوهی برای موءمن نیست).ودر نهایت بنا بر گفتهء علی علیه السلام که در نهج البلاغه ذکر شده که؛به هر چه بنگری خداوند آن را درنهایت کمالش خلق کرده و...تا اینکه نگاهت بر گردد به چشم خودت.
بنا براین بحث اصلاً گریه و خنده امام وتبلیغ آنها نیست بلکه این صفت متقین در کلام علی علیه السلام در نهج البلاغه است که؛متقین هوشیارانند.
در این متن می خواستم بگویم که در ظاهر جنگ بود بین علی ومعاویه وشاید با لطائف الحیل از طرف معاویه حکومت به دست اوافتاد ولی اگر هدف را که هردو بر سر آن مبارزه می کردند را قرآن وعمل به آن قرار دهیم ،فقط علی علیه السلام برندهء معرکه بودوچنانکه پیامبر فرموده بود:قرآن واهل وبیتم از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر برمن وارد شوند .
وچرا قرآن وعمل به آن مد نظر باشد،برای انتخاب خلیفه؟
برای اینکه خلافت بر همین پیروان اهل این کتاب از دل همین قرآن بیرون آمده است.
گروه کثیری از مسلمانان صدر اسلام بر این عقیده بودند که معاویه سیاستمدارتر از علی علیه السلام است،واین موضوع حتی در نهج البلاغه از طرف امام علی علیه السلام بیان شده که از گویندگان این نظراظهار شگفتی کرده اند،اینگونه اظهار نظر ها بر می گردد به ایمان یا کفر داشتن شخص سوءال کننده به عبارتی اگر از دیدگاه الهی به این موضوع بنگریم باید براین عقیده باشیم که خداوند را قوانین وآئین وروشی است که امام تا زمان شهادتش از آن عدول نکرده است واین نشاندهندهء قبول اعمال اوست چنانکه درجنگ صفین به خودش صفت قرآن ناطق اطلاق نموده است.و در تاریخ اعمال وکردار حسنه او برای رهروان راهش برهان قاطع می باشد ولی از این همه سیاست ورزی معاویه چیزی در تاریخ نمانده است چرا که او هدفی جز قدرت طلبی نداشته است.ودلیل بر این مدعا همین گفتهء امام است که پس از مرگ شخص یا جهنمی ویا اهل بهشت یا جنت است ومرامنامهء اهل جنت که عمل به آن امر شده قرآن مجید است وجهنمی هم که از آن نذیر شده باز هم قرآن کریم است،وحال شما گفته ها وعمل هردو را به قرآن عرضه کنید وببینید کدام قبول وکدام مردود می باشد.