یک جا نشینی بحث مالکیت خصوصی را پیش آورد وبخش عمدهء دارائی های وداشته هایی که داریم در اثر آن است.
ویژه گی های نگرش کمبود؛ما به دنیا اینطور نگاه می کنیم که توی دنیا یک امکانات خاصی وجوددارد که به افراد خاصی متعلق است چون منابع محدوده،
دارندگان این نگاه ریسک پذیریشان کاهش یافته وقدرت تغییر وتطبیق آنها در زندگی کم می شود.
ویژه گی های افرادبا نگرش فراوانی؛منابع بسیار است وافراد بسیاری برخوردار هستند.
امروزه ما لازم داریم که تفکر کمبود را به فراوانی تبدیل کنیم.باید قدرت تشخیص داشته باشیم در کجا منابع محدوده وکمبود وجود دارد وکجاها منابع نامحدوده وفراوانی وجود دارد.زمان عمر ما ودوستان ما از منابع محدود ماهستند. ومشکل وقتی بوجود می آید که از در نظر گرفتن منابع محدود خود داری کرده ووقت خود را صرف چیزهایی می کنیم که فراوان ونامحدود است.
نگرش کمبود نگرش غالب غالب در دنیا است.
دوستان عزیز برای بدست آوردن اطلاعات از کف بازارکار در ایران به گفته های دکتر مسعود نیلی در برنامهء؛حکمرانی اقتصادی ایران از منظر توسعهء صنعتی مراجعه کنید که در یوتیوب وجود دارد.ممنون از همراهی شما.
تا این قسمت خوانندگان عزیز ومحترم سعی شده که بیشتربه گفتار اشخاصی که در حوزهء اقتصاد وموفقیت سخن گفته اند بازبان خودشان مفاهیم را بیان کنم ولی متاسفانه در این وادی سخن قابل توجه ای که مایه ومعنای لازم را داشته باشد گفته نشده است بنابراین از حالا به بعد آنچه که در نظر خودم از محتوای لازم برخوردار بوده واز گفتار مجریان ویا گویندگان آن آثار حاصل می شود را به نظر شما بزرگواران خواهم رساند.
ریسک یعنی آنچه که انتظار داریم به آن برسیم دربرابر آنچه که به آن میرسیم .
همهء توپ های خود را در سرمایه گذاری داخل یک سبد نگذاریدبدین معنی که در بازارهای متفاوت ومختلفی سرمایه گذاری کنید.وباید بدانیم که سرمایه گذاری بدین معنی نیست که همیشه سود برای ما حاصل میشود.بلکه در سرمایه گذاری هدف ماندن است نه تنها سود کردن.
در ایران امروز محافظت از سرمایه به مانند محافظت از خانواده ها یمان مهم است. وبرای شروع هر کسب وکاری دلیل ویا دلایل بسیار قوی لازم است واول آن داشتن مزیت رقابتی است واینرا ما تعریف نمی کنیم بلکه مخاطب ومشتری ما است که آنرا تعریف می نماید.وراه مدیریت ریسک در جامعه ء کنونی ما،داشتن خلاقیت است.وباید راه خودتان را خود پیدا کرده وبلکه آنرا بسازید.توی مملکت ما آنقدر جاهای کار نکرده وبکر وجود دارد که نیازی به وارد شدن به عرصه هایی که رقیبان بزرگ دارد نیست.
عشق وامید کافی نیست وسه راءس مثلث موفقیت تمرکز است واستمرار وخلاقیت.
موضوع علم اقتصاد چیست؟ثروت(کالاها،خدمات ومنابع)از حیث چگونگی تولید،توزیع ومصرف،آن.مقصود از ثروت جنبهء مالی وارزش کالاها وخدمات است،نه جنبهء عینیت اموال،بنابراین ثروت از نظر ارزشمند بودن ومالیت موضوع اقتصاد است.
هدف علم اقتصاد چیست؟دانش اقتصاد به دنبال یافتن تعادل در تخصیص منابع است.این علم به ما کمک می کند،تا تولید،توزیع ومصرف کالاها وخدمات را به نحوی بهینه انجام دهیم،اقتصاد به ما می آموزدکه چگونه از منابع خود به طور صحیحی استفاده کنیم،نتیجهء این استفاده ءصحیح؛ افزایش سود ورسیدن به نتیجهء مطلوب تر است.
در صورتیکه در گوگل سرچ کنید مطالب بالا را خواهید دید.
در برنامهء استمرار در یادگیری با میهمانی سیامک قاسمی ودر برنامهء در ایران کاپیتالیسم داریم،لیبرالیسم نه،با میهمانی موسی غنی نژاد،هردوی این دوبزرگوار براین مطلب متفق القولند ویا عقیده مندند که برای رفع معضل های اقتصادی باید فکرکرد وچون فکر کردن واقعی امر دشواری است وکار سختی است،اکثر افراد جامعه از اینکار خودداری می کنند ودلیل فقر زیاد در جامعه هم همین می باشد.
وبنا به گفتهء نویسندهء کتاب فقط انجامش بده،ابتدا باید در مفاهیم غور کرد وپس از فهم درست آن،آنرا به مرحلهء اجرا گذاشت.
مغز ما از دو قسمت تشکیل شده،قسمت وان یایک که ۹۵٪ ازکارها واعمال غیر ارادی ما براساس آن به صورت خودکار انجام می گیرد وقسمت two ویا همان دو که اعمال ما را دسته بندی می کند وبه قسمت اول می فرستدکه یادگیری از این قسمت سرچشمه می گیرد.
شهود ،حسی است که حاصل می شود وپشتش استدلال ودلیل نیست.(مثلا در ارتباط با دیگران)،کسی که با شهود به چیزی می رسد ،این به این معنی که برای او ،آن چیز بسیار ارزشمند بوده وحائض اهمیت می باشد.
وقتی آرزو می کنیم با سیستم یا قسمت اول از مغزمان کار می کنیم،ولی وقتی عمل می کنیم باسیستم یا قسمت دوم مغزمان داریم کار می کنیم.
منطق ما در فکر کردن یا استدلالی است یعنی از دلیل به معلول می رسیم ویا استنتا جی ،است که از معلول به علت می رسیم.در منطق استدلالی آینده را براساس آنچه در زمان حال انجام می دهیم پیش بینی می کنیم.ودر منطق استنتاجی به دلیل یا دلایل یک چیز( به عنوان مثال دلایل موفقیت افراد موفق) فکر می کنیم.
تمام کارهایی که در زندگی می کنیم بین استدلال واستنتاج است.
تجربه؛تکراری است که تویش یادگیری دارد.ودر شهود پخته،مهارت ما به اندازه ای است که وقتی کاری را انجام می دهیم ،بدتر از کارهای قبلیمان نمی شود وخردمند کسی است که به دانشی که دارد عمل می کند.
در تصمیم گیری های بزرگ خود تان این ترتیب را رعایت کنید،اول؛منطق. دوم؛شهود. وسوم؛ احساس. که بیشتر افراد در تصمیمات مهم خود اینکار را نمی کنند.