درفرهنگ مصرف گرای کنونی،انسانها مدام بدنبال چیزهای زودگذر هستند وبرای رفع نیازهای فو ری،این فرهنگ دید ما را به دنیا وحتی خودمان تغییر می دهد، وعبارت است از؛خرید وسائل تجملی وغیر ضروری،استفاده از آنها که وقت زیادی از ما تلف می کند،ودور انداختن آنها پس از مصرف.ودر انتها؛
فرهنگ کار زده گی(یا به عبارتی فرسود گی ناشی از کار)؛توی دنیای امروز ما بیش از حد روی کار تمرکز کرده ایم،مردم ارزش خودرا براساس شغلشان یا میزان بازدهی شون می سنجند،کار دیگرفقط وسیله ای برای زنده بودن نیست.عوارض کار زده گی:عدم خلاقیت،عدم تعاملات اجتماعی ودرنهایت عدم آزادی.
توضیحی در بارهء نویسنده ء این کتاب؛استاد این نویسنده هایدگر فیلسوف شهیر اروپایی بوده وآنچه که باعث منحصر به فرد بودن آن می باشد اینستکه این کتاب در بدو جنگ جهانی دوم صورت گرفته یعنی زمانی فاجعه بار تر از زمان کنونی ایران ما ودر حالی نوشته شده که جوامع غربی رو به صنعتی شدن می رفته اند.یعنی به مانند مرحلهء صنعتی شدن ایران که در حال گذر به سوی آن هستیم.
سوءالی که نویسنده قصد جواب دادن به آن را دارد اینست که؛آیا فقط زنده بودن برای انسانها کافیه؟!
توی دنیای امروز،بیشتر مردم زندگی شان راروی تولید ومصرف گذاشته اند. این ،اما از خلاقیت ومعنا ما را دور می کند.فعالیتهای مادر ۳ قسمت خلاصه شده اند که عبارتند از؛۱.کار:یعنی تمام فعالیت هایی که برای زنده ماندنشان باید انجام دهیم.۲.خلق؛یعنی ساختن چیزهایی که ماندگار هستند.مثل هنر وتکنولوژی های جدید ویا حتی ،ایجاد یک سیستم اجتماعی،که می تواند برای نسلهای آینده مفید باشد.(که این چیزی بیشتر از رفع نیازهای روزمره است وما را از دنیای طبیعی وچرخهء تکراری آن جدا می کند وانسان می تواند چیزی را به جهان عرضه کند که فراتر از نیازهای روزمره است.).۳.اقدام؛مستقلاً در ارتباط با دیگران تعریف شده ومعلوم می گردد.(مثل یک فعالیت اجتماعی که چیزی فراتر از خلق است).اقدام در واقع به ما نشان می دهد که انسانها تنها با روابط وتعاملاتشان می توانند جهان را تغییر دهند.
انسانها می خواهند چیزی را خلق کنند که حتی بعد از مرگشان هم باقی بماند،انسانها به دنبال جاودانگی هستند.ارزش یک زندگی توی چیزهائی نهفته است که عمق دارند وتاثیر طولانی مدت دارند وبدرد آیندگان هم می خورند،زندگی چیزی بیشتر از کار کردن ومصرف کردن است.
اقدام کردن مهمترین بخش زندگی است؛وآن به معنی وارد شدن به حوزهء عمومی،تعامل با دیگران،بیان عقایدوایجاد تغییری که بتواند تاثیری پایدار داشته باشد.اقدام فراتر ازیک وظیفه یا مسئولیت است وبخشی از هویت ماست به عنوان انسان،جایی که آزادی واقعی ما خودش را نشان می دهد.تاریخ برای چیزهایی که انسانها انجام دادند نوشته شده،نه برای آنچه که آنها فکر کرده اند ویا حتی بیان کرده اند،مثل ماندلا وگاندی و...
برای پیشرفت اقتصادی کشور به سه چیز احتیاج است؛اول،ثبات اقتصادی. دوم؛روابط خارجی موفق. سوم؛سرمایه اجتماعی لازم.یعنی تمام مردم کشور از اداره کنندگان جامعهء کنونی ایران حمایت وپشتیبانی کنند.
وعوامل دوم وسوم فراهم آورندهء عامل اول که همان ثبات اقتصادی است می گردد وچون در کشور ما این دو محقق نشده است بنابراین ثبات اقتصادی قابل دستیابی نیست.
۱.آدمهای پولدار کلاً زیاد صحبت نمی کنند وتنها تا موقعی که ثروتمند شده اند ،صدای آنها را می شنوی وبعد از رسیدن به ثروت قدرت سکوت را درک می کنند،پس درب گنجینه شان را باز نمی کنند تا همهءدارائی شان را به شما یا دیگران بدهند.
۲.فقط دست به دعا نمی شینند تا درآمدشان بره بالا،بلکه از فکرشان وقدرت تخیلشان استفاده می کنند تا منابع درآمد بیشتری پیدا کنند.
۳.فقط پول در نمی آورند تا آنرا خرج کنند،بلکه پول در می آورند وبا آن سرمایه گذاری می کنند.
۴.لایف استایلشان تورم نداره؛یعنی تا درآمدشان رفت بالا،مخارج شان هم بالا نمی ره.
۵.اونها همیشه سواد مالی دارند،هیچوقت کور کورانه،سرمایه شان را به دیگران نمی سپارند.
موسی غنی نژاد هر چند سخن از اقتصاد آزاد وخصوصی سازی می زند ولی اندیشه اش برگرفته از کارل مارکس وطیف های همسو باآن است چنانکه در قسمت پایانی برنامهء خصوصی سازی در ایران شانس موفقیت نداردآنرا بیان میکند.اما دکتر مسعودنیلی هرچند کلامش بدون بالا وپایین ویکنواخت وخسته کننده است ولی نتیجه گیریهایش از سلسله گفته هایش به واقعیت اقتصاد امروز کشور ما نزدیک تر است،به شما عزیزان گوش گردن به سخنان او را از برنامه یا مصاحبه سوم او با عنوان؛ریسک کیش ومات در اصلاحات اقتصادی را توصیه می کنم،